معنی پیش دستى کردن

حل جدول

لغت نامه دهخدا

پیش کردن

پیش کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) بجلو انداختن. راندن بجانب مقابل. راندن دسته ای از مواشی ودواب و بردن بجانبی که خود میرود. پیش انداختن. بجلو راندن. راندن بطرفی که خود میرود چون پیش کردن سیل احمال و اثقال و کالا و ستور را یا پیش کردن دزدان رمه را و پهلوان شمشیر زن سپاهی دشمن را:
هر چه در هندوستان پیل مصاف آرای بود
پیش کردی و در آوردی بدشت شابهار.
فرخی.
و سخت آسان است بر من که این خزانه و فیلان و فوجی قوی از هندوان و از هر دستی پیش کنم و غلام انبوه که دارم با تبع و حاشیت راه سیستان گیرم. (تاریخ بیهقی).
بیامد همانگاه داننده مرد
زن و گله را پاک در پیش کرد.
شمسی (یوسف و زلیخا).
ترسم ازین پیشه که پیشت کند
رنگ پذیرنده ٔ خویشت کند.
نظامی.
باقلا بار کردنت هوس است
پیش کن خر که کار زین سپس است.
دهخدا.
|| بچهارچوب پیوستن جانب وحشی دریکی لتی. بهم آوردن دو لنگه ٔ در. بستن دو مصراع در.بهم پیوستن دو قسمت در. جفت کردن در. فراز کردن در دو لتی یا یک لتی. بستن در یک لخت. بستن در بی استعانت چفت و قفل: آنجا فرود آمد و فرمود تا درهای شارستان پیش کردند. (تاریخ سیستان).
حساب آرزوی خویش کردن
بروی دیگران در پیش کردن.
نظامی.
رقیب منا خیز و درپیش کن
تو شو نیز اندیشه ٔ خویش کن.
نظامی.
غم خسرو رقیب خویش کرده
در دل بر دو عالم پیش کرده.
نظامی.
|| تقدیم داشت. || مقدم داشتن. پیشرو و سالار کردن:
بدو گفت گودرز، پرمایه شاه
ترا پیش کرد او بدین بر سپاه.
فردوسی.
رجوع به کلمه ٔ پیش درین معنی شود. || برابر قرار دادن چون مانعی: غلام مغیرهبن شعبه او را سه طعنه بزد. عمر دردناک شد، عبدالرحمن عوف را دست کرد و پیش کرد تا نماز کرد. (تاریخ سیستان).


پیش خرید کردن

پیش خرید کردن. [خ َ ک َ دَ] (مص مرکب) پیش خر کردن. خرید پیش از موعد مقرر و تغییر بها.


پیش در کردن

پیش در کردن. [دَ ک َ دَ] (مص مرکب) پیش کردن. در پیش کردن. جلو انداختن:
او چو خاشاک سایه پرورده
سیلش از کوه پیش در کرده.
نظامی.


پیش بینی کردن

پیش بینی کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) مآل اندیشی کردن. عاقبت اندیشی کردن. احتیاط بکار بردن. آخربینی کردن. آخر دیدن. رجوع به پیش بینی شود:
خردمندی و پیش بینی کنی
توانایی و پاک دینی کنی.
فردوسی.


پیش بندی کردن

پیش بندی کردن. [ب َ ک َ دَ] (مص مرکب) پیشگیری کردن. جلوگیری کردن.


پیش گیری کردن

پیش گیری کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) دفع. جلوگیری کردن. مانع گشتن. منع کردن. بنگهداری برخاستن. از پیش مانع آن شدن چنانکه سرایت مرضی را. || جلو بستن. پیش بندی کردن، چنانکه سیل را یا جریان آبی را در صحرائی.


پیش چین کردن

پیش چین کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) چیدن پیش از وقت مقرر.


پیش باز کردن

پیش باز کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) استقبال کردن.

فرهنگ فارسی هوشیار

پیش کردن

(مصدر) ‎-1 بجلو انداختنراندن بجانب مقابل (مثل راندن مواشی و دواب وامتعه و غیره) : هر چه در هندوستان پیل مصاف آرای بود پیش کردی و در آوردی بدشت شابهار. (فرخی) ‎-2 چهار چوب پیوست جانب خارجی در یک لتی بهم آوردن دو لنگه در بستن فراز کردن: (لیث) . . . بمسجد آدینه شد و آنجا فرود آمد. توضیح امروز هم بهمین معنی مستعمل است. -3 پیشرو قرار دادن قاید کردن: بدو گفت گودرز پرمایه شاه ترا پیش کرد او بدین بر سپاه. (شا. لغ: پیش) -4 تقدیم کردن تقدیم داشتن. ‎-5 مقدم داشتن جلو انداختن: حساب آرزوی خویش کردن بروی دیگران در پیش کردن. (نظامی) -6 برابر قرار دادن چون مانعی: غلام مغیره بن شعبه او را سه طعنه بزد. عمر دردناک شد عبدالرحمن عوف را دست کرده و پیش کرد تا نماز کرد.


پیش خور کردن

(مصدر) پیش خوردن پیش خورد کردن.


پیش خورد کردن

(مصدر) پیش خور کردن


پیش گیری کردن

‎ جلوگیری کردن مانع شدن، مانع سرایت مرض شدن از پیش. -3 جلو بستن پیش بندی کردن (چنانکه سیل را در صحرا) .

فرهنگ معین

پیش کردن

(کَ دَ) (مص م.) فرستادن، از پیش فرستادن.

معادل ابجد

پیش دستى کردن

1050

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری